نمایش پست تنها
قدیمی 16-01-2011, 04:21 PM   #1
parisa
(کاربر معمولی)
 
parisa آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Jan 2011
نوشته ها: 16
User Icon مدیریت استراتژیک در توسعه قابلیتهای سازمانی

مدیریت استراتژیک در توسعه قابلیتهای سازمانی

مدیران باید سازمان خود را به سوی آینده ای ناشناختههدایت کنند که کام یابی در این راه پرتلاطم نیز به توان مندی آنان در تجسم و درکدنیای اطرافشان بستگی دارد؛ دنیایی پیچیده و انباشته از ظرافت ها، ناپایداری ها،دیوان سالاری ها، تحرکات سیاسی و سرانجام واقعیتهای انکارناپذیر. از آنجا که نمیتوان شیوه ای یگانه را برای برخورد با تمامی مسائل مدیریت برگزید، لازم است مدیران،مسائل گوناگونی را که سازمان با آنها مواجه است بشناسند و عملکرد سازمان را متناسببا آن هدایت و کنترل نمایند. مقاله حاضر جهت برجسته نمودن این قابلیت و بکارگیری آندر توسعه پایدار سازمانها، ضمن معرفی مدیریت استراتژیک و ضرورت استفاده از آن،مزایای بکارگیری، مهارتهای لازم، نحوه تکامل، شیوه های اجرا، مراحل، بسترهای اجرا،فرایند اجرا، نتایج و توسعه روند و در نهایت موانع طراحی برنامه های مدیریتاستراتژیک را بصورت اجمال مورد توجه قرار داده است.

از اوایل قرن بیستم با تأکیدسازمانها مبتنی بر بودجه مندی و کنترل، سمت گیریهای استراتژیک آنان بر این اساس بنامی شد که آینده چیزی مشابه گذشته است. سازماندهی، تخصیص منابع (انسانی و مالی)،تجهیزات و … با محدودیت تهدیدات متکی بر سوابق تاریخی انجام می گردید اما پس از جنگجهانی دوم طرح ریزیهای بلند مدت مورد توجه و مبنای تصمیم گیریهای مدیریتی واقع شد.
امروزه در پرتو تحولات علمی و تکنولوژیک جدید، سازمانها دستخوش دگرگونیهای عمیق وفراوانی گردیده اند. اندیشمندان و مدیران سازمانهای بزرگ دریافتند که بر خلافگذشته، محیط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دچار تغییرات وسیع بوده و عدم ثباتناشی از آن نیز به تدریج شدیدتر می گردد.
از لحاظ مفهومی مدیریت استراتژیک باتحول در تئوریهای مدیریت همگامی دارد. مکاتب کلاسیک رفتاری و کمی مدیریت بر جنبههایی از سازمان و عملکرد آن تأکید می کردند که توسط مدیریت قابل کنترل بود. مسائلیاز قبیل برنامه ریزی تولید، رفتار زیردستان، بهبود محیط کار، نقش گروههای غیر رسمیدر بازدهی کار، مدلهای کمی تصمیم گیری و غیره. لیکن هرگز فضای سیاسی جامعه، احساسافراد و نهادهای خارج از سازمان، مسأله اصلی آنها نبود. چرا که محیط از ثباتی نسبیبرخوردار بوده وچنین نیازی هم احساس نمی شد.

به تدریج با رشد مستمر اقتصادی، اوضاع
قابل اطمینان محیطی از میان رفت و تغییرات و حوادث شتابنده ای در جهان اتفاق افتاد. لذا مفاهیمی مانند سیستم، برنامه ریزی بلندمدت، استراتژی و فرایند مدیریت استراتژیکمورد توجه صاحب نظران مدیریت قرار گرفت. توجه به محیط، آگاهی از تأثیر متغیرهایمحیطی و ارائه چشم اندازی از فعالیت آینده برای سازمانها، لزوم آمادگی برای برخوردبا تغییرات مداوم را توجیه می کند. وجود عدم قطعیت های محیطی در مسایل سازمانی بهلحاظ مبهم بودن و طبیعت احتمالی رخدادهای آتی و آمادگی سازمانها جهت تغییر، برخوردیمتفاوت با تغییر، نوع تصمیمات، عوامل جدید مؤثر بر تصمیم گیری و قطعیت در موردتغییرات آینده، توجه به استفاده از مدل مدیریت استراتژیک را افزون تر مینماید.

لذا با توجه به پیشینه مذکور و همچنین پیچیدگی ارتباطات میان اجزاء نرمدر نظام های مدیریتی و عدم کارایی ابزارهای سنتی و تمرکز تعداد زیادی از تحقیقات دردهه اخیر بر مدیریت تغییر و جهت گیری های مبتنی بر مدیریت دانایی محور، هدف مقالهحاضر نیز پاسخگویی به چگونگی رویکردهای علمی و کاربردی در کنترل تغییرات و آغازتمهیدات و تکنیک هایی برای کارآمدسازی و توسعه قابلیت های سازمانی به ویژه در سطوحراهبردی می باشد.
با توجه به خلاء موجود در ارائه مفاهیم کاربردی برای سطوح عاممدیریتی در کشور، تلاش شده است به منظور گسترش فرهنگ مدیریت استراتژیک در کلاننگری، جامع نگری و آینده نگری، ضمن اشاره ای اجمالی به تعاریف مرتبط، ضرورت ها،مزایا و مهارت های لازم در مدیریت استراتژیک، به نحوه تکامل و فرایند اجمالی اینعلم پرداخته شود و در نهایت خلاصه ای از شیوه های اجرا، مراحل، بسترهای اجرا، نتایجو در نهایت موانع طراحی برنامه های مدیریت استراتژیک بصورت یک رقابت کلی و بارویکرد توصیفی نیز مورد بررسی قرار گرفته است.

تعریف استراتژی
واژهاستراتژی دارای معانی و کاربردهای متفاوتی از جمله طرح و نقشه (نوع مسیر اقدامآگاهانه و مورد نظر یک رهنمود یا مجموعه ای از آنها برای برخورد با یک وضعیت و یاالگو (نقشه پیش از اقدام) و … می باشد. لکن در مدیریت عبارتست از:
«
بکارگیریمنابع ملموس و غیر ملموس برای توسعه قابلیتهایی که به مزیتهای رقابتی پایدار سازمانمنجر شود. ویا طرحی واحد و جامع و یکپارچه که برای اطمینان از دستیابی به هدف هایاساسی تنظیم می شود.

تعریف مدیریت
فراگرد هماهنگ سازی فعالیت فردی و گروهیدر جهت هدفهای گروهی و یا فراگرد برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت کار اعضایسازمان و استفاده از همه منابع موجود در سازمانی برای تحقق هدفهای مورد نظرسازمان.
تعریف مدیریت استراتژیک
تصمیمات و فعالیتهای یکپارچه در جهت توسعهاستراتژیهای مؤثر، اجرا و کنترل نتایج آنهاست. مدیریت استراتژیک فعالیتهای مربوط بهبررسی، ارزشیابی و انتخاب استراتژیها، اتخاذ هر گونه تدابیر درون و بیرون سازمانیبرای اجرای این استراتژی ها و در نهایت کنترل فعالیتهای انجام شده را در بر میگیرد. {۵} لذا مدیریت استراتژیک عبارتست از فرایند تضمین دستیابی سازمان به فوائدناشی از بکارگیری استراتژیهای مناسب طراحی شده مطابق با نیازهای یک سازمان در زمانمشخص. به بیان دیگر مدیریت استراتژیک جریان تصمیم گیری و انجام اقداماتی است کهموجب ایجاد یک استراتژی موثر برای دستیابی به اهداف کلی سازمان می گردد. به عبارتدیگر مدیریت استراتژیک فرایند اتخاذ تصمیماتی است که منجر به توفیق ادامه حیات و یامرگ سازمان می گردد.

سیستم، مجموعه ای متشکل از عوامل گوناگون که با یکدیگر بهطور پویا تعامل داشته و برای به انجام رساندن یک کار و یا دستیابی به هدف خاصسازمان یافته اند. رفتار هر سیستم متأثر از وابستگی متقابل عناصر تشکیل دهنده آناست و دیگر خصوصیات یک سیستم،نظم ،کل گرایی و هدفمند بودن می باشد. هر سیستم ممکناست از چندین زیر سیستم تشکیل شده باشد و هر کدام نیز بخشی از کار سیستم را انجاممی دهد. سازمان سیستمی است که منابع مالی، مواد، نیروی انسانی و … را در اختیارگرفته و با یک سری عملیات آنها را به محصولات و خدمات تبدیل می نماید. مدیر سازمان عنصر کنترلی سازمان می باشد و آن را به طرف رسالت و اهدافش یاری می نماید.

ضرورت استفاده از مدیریت استراتژیک
با توجه به تغییرات محیطی که در حالحاضر شتاب زیادی به خود گرفته است و پیچیده شدن تصمیمات سازمان، لزوم بکارگیریبرنامه ای جامع برای مواجهه با اینگونه مسائل بیشتر از گذشته ملموس می شود. مدیریتاستراتژیک با تکیه بر ذهنیتی پویا، آینده نگر، جامع نگر و اقتضایی، راه حل بسیاریاز مسائل سازمانهای امروزی است.

در میان پیشرفتهای دانش مدیریت در دهه گذشته میتوان به پیدایش جنبشی تازه به نام مدیریت استراتژیک (راهبردی) اشاره کرد. این جنبشکه در اصل در بستر کوششهای پر رقابت بازرگانی تولید یافته و هم اکنون راه رسایی رادر دیگر زمینه های مدیریتی در پیش گرفته است، به دلیل توانمندی اصول و موازین آنتوانسته جایی برای خود بگشاید و با پذیرش همگانی روبرو گردد.
ضرورت توجه بهمدیریت استراتژیک از آن جهت است که با استفاده از روشهای خاص، بیمها و تهدیدهایاحتمالی را بازشناسی کرده و با بکاربستن تمهیدات لازم آنها را به فرصتهای نیکو مبدلمی کند. بر پایه این شیوه تفکر، مدیران در همه بخشهای زندگی باید به بررسی در افقکار خود بپردازند و از آنچه پیش بینی می شود برنامه ای شایسته و کارساز در جهتافزایش توان پایندگی سازمانها را فراهم آورند.

مزایای بکارگیری مدیریت استراتژیک
۱- افزایش سطح سوددهی
۲- بالا بردن تعهد اعضای سازمان برای نیل بهاهداف بلند مدت
۳- غافلگیر نشدن نسبت به تحرکات محیط یا اقدامات رقبا
۴- هشدار دهی نسبت به بروز مشکلات پیش از بوجود آمدن آن
۵- علاقمند شدن مدیران بهسازمان
۶- میسر ساختن واکنش مناسب نسبت به تغییرات
۷- شناسایی هرگونه نیاز بهتعریف مجدد ماهیت تشکیلات
۸- بهبود هدایت تلاشها در جهت نیل به اهداف از پیشتعیین شده
۹- ایجاد درک روشن تر مدیران نسبت به تشکیلات
۱۰- تسهیل شناسایی وبهره برداری از فرصتها
۱۱- ارائه نگرشی واقع بینانه نسبت به مشکلات
۱۲- ایجادچارچوبی برای بررسی اجرای طرح و کنترل فعالیتها
۱۳- به حداقل رساندن تأثیرات سوءشرایط نامساعد و تغییرات نامطلوب
۱۴- کمک به مدیران جهت مرتبط نمودن مؤثرتصمیمات مهم به اهداف تعیین شده
۱۵- مؤثرتر نمودن اختصاص زمان و منابع بهفرصتهای شناسایی شده
۱۶- هماهنگ ساختن اجرای تاکتیک های سازنده یک طرح
۱۷- فراهم نمودن امکان تلاش مشترک و جمعی در ترکیب همه کارکردها
۱۸- به حداقل رساندنمنابع و زمان اختصاص تصمیمات غلط موقتی
۱۹- ایجاد چارچوبی برای ارتباط داخلیکارکنان با یکدیگر
۲۰- میسر ساختن ترتیب اولویت در داخل چارچوب زمانی طرح
۲۱- برخوردار نمودن سازمان از مزیتی برتر از رقبا
۲۲- تبدیل نمودن رفتار و افراد درسازمان به یک تلاش مشترک جمعی
۲۳- افزایش انگیزه و ایجاد مبنایی برای تبیینمسئولیت افراد
۲۴- تشویق آینده نگری از جانب کارکنان
۲۵- برانگیختن رویکردیتوأم با همکاری، پیوستگی و اشتیاق در برخورد با


مشکلات و فرصتها مهارتهای لازم برای
مدیریت استراتژیک
۱- ارزیابی شرایط
۲- تفکیک وسازماندهی اطلاعات کلیدی
۳- پرسشهای صحیح
۴- تعریف فرصتها تهدیدات
۵- تشخیص و ارزیابی راه کارهایجایگزین
۶- تعبیر و تفسیر داده ها
۷- ارزیابی نتایج استراتژی های گذشته
۸- توسعه و تعریف استراتژ های نو
۹- همکاری با سایر مدیران
۱۰- تصمیم گیری درشرایط عدم اطمینان
۱۱- ارزیابی منتقدانه
۱۲- واکنش در مقابل انتقادات

نحوه تکامل مدیریت استراتژیک
۱- برنامه ریزی مالی اساسی: با هدف اعمال کنترل عملیاتیبهتر از طریق تلاش برای تأمین بودجه ها.
۲- برنامه ریزی مبتنی بر پیش بینی: باهدف برنامه ریزی مؤثرتر به منظور کمک به رشد سازمان از طریق تلاش برای پیش آیندهفراتر از سال بعد.
۳- برنامه ریزی با تأکید بر محیط خارجی سازمان (برنامه ریزیاستراتژیک):با هدف تأمین خواسته ها، نیازها و سلایق مخاطبین و موفقیت در رقابت ازطریق تلاش برای اعمال تفکر استراتژیک.
۴- مدیریت استراتژیک: با هدف کسب مزیترقابتی و آینده ای موفق از طریق مدیریت تمامی منابع.

پارادایم ها و مکاتب مدیریت استراتژیک
هنگامی که پارادایم جدید ظهور می کند، در واقع قوانین و قواعد حاکم برپارادایم قبلی به مرور از بین می رود و فرصت های جدید آفریده می شود. آنهایی که برپارادایم های قبلی وابسته اند و در مقابل تغییر از خود مقاومت نشان می دهند معمولاًاز درک حقایق خارج پارادایم محرومند. در سازمان ها نیز موفقیت از آن کسانی است کهخود در خلق و آفرینش پارادایم های جدید نقش داشته و تغییر پارادایم را با حساسیت وهوشیاری دنبال کرده اند.

الف) پارادایم تجویزی
پارادایم تجویزی بیشتر با اینمسأله سر و کار دارد که استراتژی ها چگونه باید به شکل قاعده در آینده و از قبلتدبیر شوند نه اینکه چگونه الزاماً شکل می گیرند. این پارادایم در مکتب طراحی،برنامه ریزی وموقعیت یابی بروز پیدا کرده است:
۱- مکتب طراحی
مکتب طراحی یکیاز مؤثرترین نگرش های فرایندی در امر شکل گیری استراتژی است. بر اساس این فرایندشکل گیری استراتژی حاصل مواجهه نقاط ضعف و قوت و فرصت ها و تهدیدهایی است که درمحیط خارج و داخل، مجموعه مورد نظر را احاطه کرده است. بر همین اساس پیروان ومدیراناین مکتب، به دنبال خلق استراتژی های بی نظیر و ساده ای هستند که بر شکار فرصت ها واستفاده مناسب از نقاط قوت، استوار است. پایه های اصلی این مکتب به دنبال مطالعاتعلمی و تحقیقاتی که در دو دانشگاه کالیفرنیا و ام.ای.تی در نیمه اول قرن ۲۰ صورتگرفت بنا گردید و توانست تا سال ۱۹۷۰ دوام یابد.
۲- مکتب برنامه ریزی
مکتببرنامه ریزی که به دنبال مکتب طراحی رواج یافت، از بسیاری جهات مشابه مکتب طراحیاست ولی در این مکتب یک اصل به عنوان پایه های طراحی بنیان گذاشته شده که حاکی ازقابلیت تقسیم و اجرای گام به گام توالی منطقی از اقدامات گذشته است که طی مکتبطراحی در قالب یک فرایند یکپارچه رواج یافته بود. بر این اساس مکتب برنامه ریزی یکفرایند رسمی و قابل مدلسازی است که بر مبنای آن می توان اهداف، برنامه ها، طرح هایعملیاتی و بودجه را در قالب برنامه های راهبردی، عملیاتی و برنامه ریزی بودجه تدوینودر دوره ها و سطوح مختلف زمانی و سازمانی به مرحله اجرا گذاشت. این مکتب به موازاتترویج مکتب طراحی، ابداع گردید و از سال ۱۹۶۵ با نظریه پردازی آنسوف از گروههاروارد آغاز و تا سال ۱۹۸۰ با پایه ریزی مدیریت استراتژیک ادامه یافت.
۳- مکتبموقعیت یابی
بر اساس این مکتب، راهبردها، ناشی از نتایج تجزیه و تحلیل موقعیتهای استراتژیک هستند که بیشتر بر اهمیت فرصت و موقعیت استراتژی نسبت به فرایندتنظیم استراتژی تأکید دارند لذا عمده توجه این مکتب به خلق ایده هایی ساده امادگرگون کننده است که در یک موقعیت خاص می تواند تجویز شود. در این مکتب از تکنیک هاو ابزارهای تجزیه و تحلیل برای شناسایی فرصت ها و موقعیت های مورد نظر استفاده میشود. این مکتب بدنبال مطالعات وتحقیقاتی که از جانب مایکل پورتر(۳)در دهه ۱۹۸۰انتشار یافت پی ریزی شد و به عنوان مکتب غالب در دوره خود تجلی یافت.


ب) پارادایم توصیفی (تجربی- انطباقی)
در پارادایم توصیفی جنبه های خاصی از فرایندتشکیل استراتژی بررسی شده و بیشتر با مسئله توصیف استراتژی ها سر و کار دارند تاتعیین رفتار طراحی استراتژی بصورت ایده آل.
۱- مکتب کارآفرینی
مکتب کارآفرینیبیش از هر چیز ریشه در درک شهودی، قضاوت و تجربه ها دارد و بر همین اساس نوع خاصیاز استراتژی ها را توسعه می دهد که مبتنی بر شخصیت گرایی و عناصر رهبری بوده و چشمانداز و نگرش سازمان در آینده را روشن می سازد. پدیده رایج در این مکتب رهبری است وبر این اساس کلیه موفقیت و قدرت سازمان به دست رهبران اجرایی قرار دارد. ویژگی اینرهبران توانایی، خلاقیت، نوآوری و شکار فرصت ها است. لذا در این مکتب تمرکز بر فرصتهای پیش رو است تا مسائل و مشکلات و استراتژی در این مکتب دارای خصوصیاتی است که برابهام و عدم اطمینان محیطی استوار است. این مکتب همزمان با کاربرد تئوری هاینئوکلاسیک به منظور اجتناب از شکست های اقتصادی توسط محققین ونظریه پردازان سرشناسینظیر مینتز برگ و دراکر ابداع شد.
۲- مکتب شناختی (ادراکی)
بر اساس این مکتباستراتژی به عنوان یک نگرش مطرح شده و چگونگی ارتباط استراتژیک را با اطلاعات محیطینشان می دهد. بر مبنای این مکتب، تنظیم استراتژی فرایندی اقتضایی است و شناخت بهعنوان یک فرایند ذهنی به منظور ساخت و توسعه استراتژی هانند تفسیری خلاق، جهت بهتصویر کشیدن واقع بینانه واقعیت ها صورت می گیرد. این مکتب بدنبال تحقیق های گستردهای که توسط سایمون، خانمان و ترسکی در سال های ۱۹۷۴ انجام پذیرفت، ابداع شد و تاکنون نیز ادامه یافته است.
۳- مکتب یادگیری
در مکتب یادگیری فرایند تنظیماستراتژی یک فرایند توأم با یادگیری عمومی است و لذا نیازی به اعمال قدرت و یاتحمیل استراتژی در کل سازمان نخواهد بود. بر اساس این مکتب، اینکه چه کسی به تنظیماستراتژی می پردازد مهم نیست بلکه این موضوع که چگونه آنها این عمل مهم را انجام میدهند واجد اهمیت می باشد. بر همین اساس در این مکتب، استراتژیست ها را می توان درکلیه سطوح و لایه های سازمانی یافت. لیندبلوم، هام، مارچ، کویین و پرنهالاد در خلالسال های ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ از جمله محققینی بودند که در این خصوص به نظریه پردازیپرداختند.
۴- مکتب قدرت گرایی
بر اساس این مکتب، استراتژی به عنوان یک فرآیندآشکار تأثیر گذار با تأکید بر کاربرد قدرت و سیاست، جهت نقد استراتژی هایی که مطلوبسلائق خاصی باشد تعریف می شود. هدف از کاربرد کلمه قدرت در این مکتب، توضیح و تشریحمراتب تأثیر و نفوذ می باشد که از دو حوزه داخلی و خارجی نشأت می گیرد. آلیسون،سالاتیک و استلی از جمله محققینی بودند که مکتب قدرت گرایی و ویژگی های خرد و کلانآنرا در دهه ۱۹۸۰ مطرح ساخته و مورد بررسی قرار دادند.
۵- مکتب فرهنگی
درمکتب فرهنگی، ساخت استراتژی به مثابه یک فرایند ریشه در نیروهای اجتماعی و فرهنگیدارد معرفی می شود. در این فرهنگ، شکل گیری استراتژی، حاصل توافق گروهی و آرمانمشترک سازمانی است وساخت استراتژی حاصل فرایند تعاملات اجتماعی است که بر پایهعقاید و درک مشترک اعضاء و سازمان بنا شده است. بنابراین استراتژی های حاصله در اینمکتب شامل طرح، الگو و موقعیت هایی است که هر کدام منطبق با زمان و شرایط خاصیتوسعه یافته و مطرح می شوند. بدنبال توسعه و گسترش فرهنگ در مدیریت که طی سال هایدهه ۱۹۸۰ مطرح گردید توجه استراتژی هایی نظیر رنمان و نورمن نیز به آن معطوف شده ومفاهیم آن را در قالب این مکتب توسعه داده اند.
۶- مکتب محیطی
تمرکز مکتبمحیطی بر نیروهایی است که در بیرون سازمان، مجموعه را تحت تأثیر خود قرار می دهند. بر خلاف مکاتب دیگر که از این نیروها به عنوان عوامل تأثیر گذار یاد می کنند درمکتب محیطی عوامل خارجی بازیگران و نقش آفرینان اصلی هستند. بر مبنای این مکتبتغییرات و تحولات محیطی است که شکل گیری استراتژی را امکان پذیر ساخته و سازمانهارا مجبور به اتخاذ استراتژی صحیح می کند و سازمان ها آن کاری را می کنند که محیط بهایشان دیکته می کند، این در حالی است که نتوانند بر محیط تأثیر گذار باشند. اینمکتب با توسعه و گسترش علم احتمالات توسعه یافت.
ج) پارادایم تلفیقی
این مکتبدر واقع تلفیقی از سایر مکاتب است. در این مکتب پیکربندیانسان ها بصورت دسته جمعیبررسی می شوند و فرآیند تشکیل استراتژی را به عنوان یکی از تغییر حالت ها توصیف میکند که بخش عمده ای از ادبیات تجویزی و مهارت را بر روی تغییر استراتژیک متمرکز میکنند.
مکتب پیکربندی
پیروان و طرفداران مکتب پیکربندی به دنبال گونه ای مجتمعو یکپارچگی هستند و لذا اجزاء و عناصری از مکاتب گوناگون را به کار می گیرند. اینمکتب دو جنبه عمده دارد. یکی به حالت و وضعیت سازمان و محیط بیرون سازمان بر میگردد که به شکل دهی معروف است اما جنبه دیگر مرتبط با فرایند اتخاذ استراتژی است کهبا واژه تدوین بیان می شود. این دو جنبه در واقع دو روی یک سکه هستند. اگر سازمانیک حالت وجودی را اتخاذ کند آنگاه ایجاد استراتژی ها، فرآیند جهش از یک حالت بهحالت دیگر است. به عبارت دیگر “ایجاد” نتیجه گریزناپذیر “شکل دهی” است. این مکتبحدوداً از دهه ۱۹۶۰ ایجاد گردید اما در اوایل ایجاد، رشد چندانی از خود نشان ندادولیکن در سال های اخیر و بعد از دهه ۱۹۸۰ به سرعت توسعه یافت. البته کسی به وضوحدرباره این مکتب و چگونگی ایجاد استراتژی های آن سخن نمی گوید اما می توان گفت دردامنه وسیعی بکار می رود. اندیشمندانی چون مینتزبرگ، چندلر، میلر و اسنو در شکلدادن به این مکتب نقش داشته ان.






ویرایش توسط admin : 17-01-2011 در ساعت 02:33 AM دلیل: تصحیح حالت متن
parisa آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول